سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن را که نانخور کم است یکى از دو توانگرى‏اش فراهم است . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 90 مهر 19 , ساعت 1:0 صبح


بسم الله الرحمن الرحیم

مختصری از زندگینامه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

 

نـام شـریـف آن بـزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت ، ((معصومه )) است . پـدر بـزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع ) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س ) است که آن بانو مادر امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا(ع ) نیز مى باشد، لذا حضرت معصومه (س ) با حضرت رضا (ع ) از یک مادر هستند.
ولادت آن حـضـرت در روز اول ذیـقـعده سال 173 هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده اسـت . دیـرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در شـهـر بـغـداد شدند، لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا(ع ) بزرگ شدند.
در سـال 200 هـجـرى قـمـرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حـضـرت رضـا(ع ) بـه مـرو انـجـام شـد و آن حـضـرت بـدون ایـنـکـه کـسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
ادامه مطلب...
چهارشنبه 90 تیر 15 , ساعت 12:26 عصر

                                                        به نام خدای دادگر

اینجانب اعیاد شعبانیه را از سرزمین بلوچستان شهرستان سرباز 190 کیلومتری چابهار به همه تبریک عرض می کنم. در پناه خدای مهدی علیه السلام باشید.

اما یک حدیث از ذخیره اللهی:

در آن کتاب از حذیفة بن یمان روایت مى کند که گفت: پیامبر خطبه اى ایراد فرمود و آنچه مى باید اتفاق بیفتد به ما اطلاع داد سپس فرمود :

 لولم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله عزوجل ذلک الیوم حتى یبعث رجلاً من ولدى اسمه اسمى .

اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد. خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردى از اولاد من برانگیزد  که همنام من باشد.

 سلمان برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا(ص) از کدام فرزند شما خواهد  بود؟ فرمود : از این فرزندم ، و دست روى شانه حسین (ع) گذاشت.


چهارشنبه 90 فروردین 24 , ساعت 7:33 عصر

                             به نام خدای مهربون

من(کربلایی سجاد) و اصغر عمو و عمو عباس ارضی و عمو طاهرخوش ساروی و کربلایی علیرضا رفته بودیم نجف زیارت آقا امیرالمؤمنین (ع) . سفر معنوی و خوبی بود . داخل هتل می خواستم نماز مغربمو بخونم که دیدم اصغر عمو اومد کنارم و شروع کرد به نماز خوندن . سوره حمد رو خوند . بعدش سوره توحید و آیة الکرسی رو خوند . اول فکر کردم اشتباه شنیدم ! صبر کردم رکعت دوم نمازشو بشنوم . دیدم دوباره همون سوره ها رو تکرار کرد .

ادامه مطلب...

دوشنبه 90 فروردین 22 , ساعت 11:55 صبح
                                            بسم الله الرحمن الرحیم
کوفه بودیم و با کاروانمون برای دیدن خانه حضرت علی (ع) به اونجا رفتیم . اصغرعمو که تو مسیر برای خودش دشداشه عربی خریده بود ، اونو
 گذاشت داخل اتوبوس . همه رفتیم زیارت. موقع برگشت اصغرعمو زودتر از همه رفته بود داخل اتوبوس ! من و عمو طاهرخوش و عمو عباس و
  کربلایی علیرضا که به خاطر پیرزنی که از اتوبوس جا مانده بود ، آروم آروم و با تأخیر راه می اومدیم ؛ دیدیم که راننده اتوبوس برای اینکه مثلا ما رو جریمه کنه حرکت کرد که ما دنبالش بدو کنیم !! ما هم نامردی نکردیم ؛ خیلی راحت یه تاکسی مجانی گرفتیم و با تاکسی رفتیم دقیقا
 روبروی اتوبوس سد راه کردیم . اون هم مجبور شد بایسته . دهان ها باز مونده بود . باورشون نمیشد که ما اینجور حالشونو بگیریم !

ادامه مطلب...

یکشنبه 90 فروردین 7 , ساعت 12:2 عصر

                                                     به نام خدا

                                                             5/11 85

خدمت آقای چیگل معاون زندان اردوگاه بودم با هم صحبت می کردیم. ناگهان شاطر بدبخت بیچاره با دماغ شکسته که به اندازه ی جاده هراز باز و گشاد شده بود وارد شد ، موضوع چی بود حالا برایتان خواهم گفت : مهدی مرعی سرباز وظیفه اهوازی بایک مشت دماغ بدبخت را برای شام آبگوشت سربازان آماده کرد . اما حق مهدی مرعی اینه که داخل آسایشگاه سربازان زیر کمد ها موشهای خاکستری قشنگ که با چشمان سیاه و با مزه خودم نگاه کرده بودم ، به همراه مادر و شش فرزند قشنگ و کوچکشان در داخل پوتین جا خشک کرده و تولید مثل و زندگی خصوصی و عاطفه ای را شروع کرده بوده اند مثل این حیوان های زبون بسته که در حقشان نمودتوسط صیحه آسمانی می سوزاندنش.

ادامه مطلب...

یکشنبه 90 فروردین 7 , ساعت 11:54 صبح

                                  بسم الله الرحمن الرحیم          

                          روز چهارم، چهارشنبه 4/11/85

امروز بالنسبه روز بسیار روز آرامی در پیش داشتم چرا که زیاد خیلی خسته کننده برایم نبود . دو دانشجو هم آزاد شدند ، بقیه هم از پشت میکروفون صدا می زدند فلانی ملاقات ، فلانی ملاقات ، فلانی آزادی ، هر چه سریع تر به  افسر نگهبانی . فلانی آزادی چرا زود نمی آیی ؟ آخه بیچاره یک دوره کوتاه از زندگی اش را در کنار تخت های 3 طبقه با دوستان باحال گذرانده ، دلش نمی آمد که از آنجا جدا شه . تازه دوستان هم هنگام خداحافظی با صد صلوات و روبوسی او را بدرقه می کردند خود مانیم طرف انگار یا می خواهد به سفر قندهار برود یا به سفر خانه خدا .

ادامه مطلب...

سه شنبه 89 اسفند 24 , ساعت 12:7 عصر

                                                   بسم الله الرحمن الرحیم

                                سه شنبه 3/11/1385 روز سوم محرم

امروز کُبری 11 به محل کار نیامده او با یک قیافه بلند و چشم آبی رنگ و از برو بچه های فارس « شیراز » تخت جمشید و از نژاد ایرانیان اصیل ، مجرد و زندانیار و خیلی دوست داشتنی ، نادر حسن زاده را می گویم .

کراتین خورده ، سنگ کلیه اش عود کرده ، چند روز مرخصی برایش زده بودند . پسر خوبی است . با حال مثل دوستانش کمالی ، نجفی ، سید کریم  سجادیان که هر پنج نفر بچه های خوب شیرازی هستند . شفای نادر را از آقا امام حسین (ع) خواستارم .

صبح با صحنه عجیب و غریبی روبرو شدم همان مرد  دیروزی که خودزنی کرده بود سالم شده مثل ببر و پلنگ برای خودش راه می رفت ، تازه بعد از ظهر هم آزاد شده بود اما بدبخت آن زن که شوهر بی غیرتش ، غیرت زن را در جلوی بقیه خُرد و خمیر کرده بود .

  ادامه مطلب...

دوشنبه 89 اسفند 23 , ساعت 6:26 عصر

                                           به نام خدا

                                              دوشنبه

روز دوم محرم کاروان امام حسین (ع) وارد سرزمین کربلا شده بود ، دشمن هوای جنگ ، کشته شدن و به شهادت رساندن امام حسین (ع) را در سر می پروراند . عاقبت شومی در انتظار دشمنان آل محمد (ص) بود .

نماز صبح را برای سربازان به جماعت ادا نمودم . ساعت حدود 10 صبح برای خوردن صبحانه ، به اتاق ، به اتاق اجرای احکام رفتم . سروصدایی را مشغول خود کرده بود . یک نفر خودزنی کرده به خاطر نداشتن پول و عدم گرفتن جواب از همسر خود ، شاه رگ خود را زده بود . صحنه ی عجیب و غریبی بود . زن ،خودش را می خورد ، ولی شوهرش درد می کشید. بهدار محترم ، او را معالجه و سپس توسط چند سرباز با پژو به بیمارستان انتقال داده بودند . کف بهداری خونی شده بود وپر از خون که انسان به خاطر مبلغ ناچیزی و عدم جواب گرفتن از همسر خود دست به چنین جنایتی بزند . او زنده ماند . وقت ظهر ، وقت آشتی با خدا فرا رسید . وارد محوطه مددجویان شدم .

ادامه مطلب...

دوشنبه 89 اسفند 23 , ساعت 6:12 عصر

                                      بسم الله الرحمن الرحیم

                                             روز اول

ساعت 30/9 شب تاریخ 30/10/1385 برای رفتن به ایلام ، سوار اتوبوس های کرمانشاه در ترمینال قم شدم . ساعت 30/4 صبح وارد کرمانشاه شده از آنجا به ترمینال راه کربلا ، سپس سوار ماشین های پژو ایلام شدم . نماز صبح را ساعت حدود 7 در نزدیکی ایوان پمپ بنزین خواندم . ساعت حدود 8 به محل تبلیغ که با استقبال کارکنان و سربازان روبرو شدم . ساعت 10 خودم را به اداره کل زندان های ایلام معرفی که در آنجا مسئول امور فرهنگی حاج آقای منصوری و حاج آقای پیری مسئول اردوگاه با گرمی تمام مرا در آغوش گرفته من شرمنده آنان شده بودم .

ادامه مطلب...

یکشنبه 89 اسفند 15 , ساعت 6:31 عصر
 » چاپ کتاب درباره امام حسین(ع) توسط اداره اوقاف شهرستان ساری

به همت اداره اوقاف و امور خیریه ساری کتاب حسنی می ره پهنه کلا به تکیه امام حسین (ع) به تعداد 5000 نسخه چاپ شده است .

 

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل سازمان اوقاف و امور خیریه به

 نقل از اوقاف استان مازندران، به همت اداره اوقاف و امور خیریه ساری کتاب

حسنی می ره پهنه کلا به تکیه امام حسین (ع) به تعداد 5000 نسخه چاپ

 و توزیع شد.

حجت الاسلام مسعود قربانی رئیس اداره اوقاف ساری در این خصوص

 گفت:این کتاب به همت طاهر خوش، نویسنده کتابهای کودکان نوشته شده و

 به چاپ رسید. 

ادامه مطلب...

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ