سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آغاز حکمت، ترک لذّتها و پایان آن، نفرت از چیزهای گذراست . [امام علی علیه السلام]
 
دوشنبه 90 فروردین 22 , ساعت 11:55 صبح
                                            بسم الله الرحمن الرحیم
کوفه بودیم و با کاروانمون برای دیدن خانه حضرت علی (ع) به اونجا رفتیم . اصغرعمو که تو مسیر برای خودش دشداشه عربی خریده بود ، اونو
 گذاشت داخل اتوبوس . همه رفتیم زیارت. موقع برگشت اصغرعمو زودتر از همه رفته بود داخل اتوبوس ! من و عمو طاهرخوش و عمو عباس و
  کربلایی علیرضا که به خاطر پیرزنی که از اتوبوس جا مانده بود ، آروم آروم و با تأخیر راه می اومدیم ؛ دیدیم که راننده اتوبوس برای اینکه مثلا ما رو جریمه کنه حرکت کرد که ما دنبالش بدو کنیم !! ما هم نامردی نکردیم ؛ خیلی راحت یه تاکسی مجانی گرفتیم و با تاکسی رفتیم دقیقا
 روبروی اتوبوس سد راه کردیم . اون هم مجبور شد بایسته . دهان ها باز مونده بود . باورشون نمیشد که ما اینجور حالشونو بگیریم !

به مدیر کاروان گفتیم : شما کار خوبی نکردین که خواستین مثلا ما رو جریمه کنین . ما بخاطر این آروم می اومدیم که یه پیرزن همراهمون بود ! مدیر کاروان و راننده اتوبوس شرمنده شدن و دیگه چیزی نگفتن .رفتیم روی صندلیمون بشینیم که دیدیم اصغرعمو بغض کرده و ناراحته ! بهش گفتیم ناراحتی ؟! گفت : دیش دیشم رو دزدیدن . گفتیم کی ؟! گفت : یا کار شماست که می خواین منو اذیت کنین یا کار دزد ؟! همه خندیدن . عمو عباس و کربلایی علیرضا گفتن : حالا قیمتش چقدر بود ؟ گفت پنج هزار تومن ! باز دوباره همه خندیدن . ماجرا از این قرار بود که یکی از رفقا قبل از ورود اصغرعمو به داخل اتوبوس ، جای دشداشه رو عوض کرده بود که ببینیم عکس العمل اصغرعمو چیه ! بالاخره دشداشه پیدا شد ولی اصغرعمو گفت : الهی هرکی جای دیش دیش منو عوض کرد بره زیر 18 چرخ !! باز همه خندیدن . عمو طاهر گفت : اصغرعمو بی انصاف نباش ؛ لااقل بگو هرکی جای دیش دیش رو عوض کرد بره زیر دوچرخه یا فرقون !!آخر که اصغرعمو خنک شده بود ، گفت : من به شوخی نفرین کرده بودم که شما رو بترسونم و بهتون بفهمونم که کارتون درست نبود ؛ ما هم میدونستیم که اصغرعمو انسان شریفیه و به شوخی نفرین کرده بود ؛ ولی موندیم که چرا اون آقایی که همون روز داخل همون اتوبوس دوربین دیجیتال چهارصد هزار تومنیشو دزدیده بودن خیلی ریلکس بود و اصلا به روی خودش نیاورده بود ! البته ناگفته نمونه شرکت مسافربری بهش قول داد که مثل همون دوربین رو واسش بخره ؛ چون یه عراقی هنگام خروج همه زائرین از ماشین دوربین رو دزدیده بود ...بالاخره رسیدیم هتل ولی هروقت اصغرعمو رو می بینیم یاد دیش دیش می افتیم ...

تاریخ سفر 30/9/1389 دست تمام برو بچه های با حال بندرگز که این خاطره رو نوشتند درد نکنه. ممنونشم. یا حق

منبع داستان سفر کربلا از : وبلاگ بر و بچه های مسجد بندرگز



لیست کل یادداشت های این وبلاگ