• وبلاگ : شما چه مي گوييد؟!
  • يادداشت : سفرنامه 1385 حسيني (5)
  • نظرات : 5 خصوصي ، 9 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اين داداش منه افتخار ميکنم بهش من نادرم 24 سالمه دانشجو دارم ميرم خدمت تا کچلم کنند نميدونيد خدا چ داداش گلي بهم داد دوستاي من رفيق شهيد علمدارو مسکار عاشقتم داداش طاهر برامون دعا کن بچه ها فعلا ياعلي110


    سلام

    ميخواين شهيد شين ؟ يه سري به وب شهيد بزنين !!

    بروزم .

    يازهرا (س)

    پاسخ

    سلام مطالب وبلاگ شما رو خوندم خدا كنه كه ما شهيد بشيم وگرن كلاه مان پسمعركه هست.التماس دعا ياحق


    سلام

    حاجي يه سري به اين وب بزن . ببين برات آشنا نمياد ؟!

    khvkh.blogfa.com

    ياعلي

    پاسخ

    سلام داداش به وبلاگ سر زدم داخل وبلاگم گذاشتم دستتون درد نكنه به همه سلام برسون التماس دعا داداش


    سلام

    بهمون سر بزنيد. تازه کاريم ولي بااحساس !!

    [گل]

    پاسخ

    سلام بر همه ي شما داستان رو خوندم لذت بردم . از اين به بعد ميام وبلاگتون فداتون بشم

    به نام جان کردگار

    مه دل دوست دارنه جان خدا ره

    بل بئوم که بدونن قدرت پروردگاره

    مه دل دوست دارنه خداره

    امه ره بيارده اي بهاره

    مه دل دوست دارنه جان خدا ره

    دشت و دمن پر گل و لاله زاره

    مه دل دوست دارنه جان خدا ره

    اي بيارده دهره و داس صداره

    مه دل دوست دارنه جان خدا ره

    اي وارش بيارده امه دياره

    مه دل دوست دارنه جان خدا ره

    چني قشنگ رنگ هاکرده بهاره

    مه دل دوست دارنه جان خدا ره

    وينه شو و روز شکر هاکنيم خداره

    زينب خزايي پول


    دوستاني هستند به مانند کوههاي سر به فلک کشيده استوار راسخ و بزرگ.

    نفسشان حق است و فراموشي آنان محال ودعا برايشان واجب .......

    وشما مصادق آنهاييد.

    با سلام و درود فراوان

    تا فردا ان شا الله شعر کودک را نيز برايتان کامنت مي گذارم....

    اميد که شعر امامزاده عباس ع که اولين قصيده ام بود مقبول واقع گرددد..التماي دعا

    بهر رهايي دل از حصار غم موج سان سمت آستانت دويده ام

    چو وصف بارگاهت را شنيدم کبوترانه ترين هديه ها را نذرت کرده ام

    مرغ جانم بال گشود به هواي ضريحت ببين! سجاده ي بغضم را پيشت گشوده ام

    آمده ام تا که گرم اعجازت شوم من زائر دلخسته ام! نگاهم کن، دخيل بسته ام

    از درگهت نشود هيچ زائري نوميد بهر استجابت دعا به شفاعت خواهي آمده ام

    يارب اين بقعه صحن و سرايش آبادگردان بهر روشنايي اش من نيز شمع ها افروخته ام

    باشد که گره از کار فرو بسته هابگشايي چشمانم را به سبزترين جاده ها دوخته ام زينب خزايي پول

    بسمه تعالي

    قصيده:

    تقديم به آستان قدس امامزاده عباس ساري(ع)

    در حريم امامزاده عباس (ع)ماواکرده ام سلام ها به حضورش بارها کرده ام

    السلام عليک يا امامزاده عباس(ع) چون اذن دادي!ازباب سلام آمده ام

    پا به پا پي نشاني ات گشته ام غرق نياز به آستان تو رو آورده ام

    به اميد اينکه حاجت روا شوم اين همه راه را به شفيقي آمده ام

    ببين مرا ! حالت دعا گرفته ام بانگ اذان از مناره بلندت شنيده ام

    دعوت نامه ي تو دل مشتاق من بود از اين طريق من به بارگاه تو آمده ام

    بت هاي درونم را شکستم من تکبير گويان قدم به آستانت نهاده ام

    چو طواف بارگاهت در ضميرم افتاد بهر فيض دل با دل و جان آمده ام

    ادامه دارد