جمعه 89 آبان 7 , ساعت 9:39 عصر
به نام خدای مهربون
یک روز کارمند اداره پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد ،متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود: نامهای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود: خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی میگذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد هزار تومان در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کردهام، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن …
نویسنده طاهر خوش ساروی | نظرات دیگران [ نظر ]