سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی جز نیک بخت، دانش را دوست ندارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 88 آبان 26 , ساعت 12:3 صبح

گفتم شما که یک ...بازنشسته ای نمی دونی که مسافر آزادی هیچ وقت ترمینال جنوب سوار نمیشه و یا بالعکس.

می­گه من نمی­دونم بقیه راه رو تو ماشین بگیر برو.

هر طوری بود گفت تو رو میبرمت.

گفتم از بزرگراه بسیج بریم .رسیدیم به سه راه افسریه و از اونجا به ترمینال جنوب که پیاده شدم.

تو راه خیلی حرف میزد و میگفت تو باید گذشت میکردی. من هم به او گفتم گذشت زمانیه که تو برا منافعت فکر نکنی بدون اینکه به من اطلاع بدهی مسافر خودت رو برسونی و منو وسط راه پیاده کنی و بگی خودت بقیه راه رو با ماشین دیگه برو!

اون میگفت توی عمرم ندیده بودم که یک آدم بتونه یک لُر رو گرو بگیره و تو اولین نفری هستی که تونستی این کار رو انجام بدی.

آره خواننده محترم! من به او فهموندم که آدم به اصطلاح خودشون زرنگ! یه روزی دستش رو میشه و دست خودش رو میبُرّه.

اون فکر می کرد که با این کارش زرنگی کرده وشاید هم بنده خدا راست میگفت که اولین باریه که داره مسافر کشی میکنه؛ولی من، قصد آزار و اذیت اون رو نداشتم، من هم باید به دکتر و بقیه کارهای خودم می رسیدم.

عزیزانم! برا من یک تجربه شد اگه سوار ماشینی شدم اول مسیرم رو مشخص کنم و بعد سوار بشم تا به این بلا گرفتار نشم . شما چطور؟....

                                 خدا نگهدارتون.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ