بسم الله الرحمن الرحیم
در ایام دهه ی آخر ماه صفر به شهرستان درمیان « اسد آباد » واقع در استان خراسان جنوبی از طرف نیروی انتظامی برای امر تبلیغ رفته بودم .
در بعضی از شب ها نیز برای چند روستا منبر می رفتم که روستای سراب یکی از آن ها بود. در آن جا یکی از اهالی محل به نام آقای رضایی که حدود 70-80 سالش بود برای بعضی ها شعر هم می گفت. لذا من چون در آن منطقه 9 روز بودم از ایشان در خواست نمودم شعری هم برای من بگوید که لطف نمودند برایم شعری سرودند، هر چند به ضررم تمام می شد ولی انسان باید انتقاد پذیر نیز باشد. خدا می داند که من هیچ کاره بودم و فقط همان 9 روز را باید در پاسگاه و آن محل میبودم، چون که بیشتر خود سازمان قبول نمی کرد، به خاطر این که من حدود 2- 3 روز تو راه و شهرستان بیرجند بودم و بعداً به شهرستان درمیان و از آن جا به روستای سراب که فکر می کنم حدود 2 ساعت راه بود، می رفتم.
حالا شما قضاوت کنید که اگر من با مسئولیت خودم بیشتر در آن جا می ماندم چی می شد؟! اگه خدایی نکرده برام اتفاقی می افتاد چه کسی مسئولیت آن را بر عهده می گرفت؟!
اما این شعر:
شیخی که به نام طاهر آمد به سراب تعیّن سفر بُود 9 روز تمام
یک روز دگر اضافه تر گر میشد تبدیل شود نماز ناقص به تمام
بسیار ضرر در این سفر خواهد کرد از ناحیه ی نماز ناقص این نام
عرفا گویند شیعه شهامت دارد حیف است برای شیعه این گونه مرام
در راه سفر نماز باشد سفری نه این که به یک محل 9 روز تمام
من شیعه ی مرتضی علی گر باشم هرگز نبرم چنین سفر را به تمام
من شیعه ی با شهامت مولایم فامیل رضاییم به این گونه مرام
حالا از خداوند توفیق بندگی برای همه ی شما و خودم و نسلم را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته