بسمه تعالی
تابستان 82 بود که کتاب دیگری برای آستان مبارک تکیه پهنه کلا شروع کردم به نوشتن و مطالب آن را از کتاب های مختلفی جمع آوری کردم و به صورت یک کتاب 80 صفحه ای در آوردم و آن را به چند نفری نشان دادم و آن را تایید کردند و بعد آن را به آقای حسین اسلامی - نویسنده کتاب های دانشوران ساری - مازندران ، که ایشان استاد دانشگاه می باشند و ساکن خ مدرس ساری هستند - نشان دادم ولی با صحنه عجیب و غریبی روبه رو شدم یعنی آقای اسلامی فقط معذرت می خواهم فحش و ناسزای ناموسی نداده بودند که خوشبختانه شاید شرم و حیا کرده بودند . خلاصه خیلی مطالب زننده ای زده بودد و بنده به عنوان این که یک نویسنده باید انتقاد را قبول کند آنها را با تمام وجود قبول کردم و کتابی را که با حوصله نوشته بودم دوباره شروع کردم به نوشتن البته این بار با حاج آقای غفاری ساروی که استاد بنده بودند و در مقدمه این کتاب از ایشان صحبت به میان آمد ، یک بار بازنویسی کرده و مطالب جدیدی به دست آمد که خدا را هزاران بار شکر می کنم ، این کتاب در مورد مازندران و ساری - حال و گذشته- سخن به میان آمد - ناگفته نماند که روزی در مسجد جامع ساری قبل از اذان ظهر و عصر در مکانی( راهرویی) که حاج آقای تائبی نماز می خوانند نشسته بودم که چند جوان مازندرانی آمدند و در مورد مازندران به خصوص ساری تحقیقاتی داشتند که من زیاد اطلاع نداشته و آنها را رجوع داده به آقای اسلامی و کتاب هایشان و با خود فکر کردم که اگر کتاب پهنه کلا را دوباره بنویسم در مورد مازندران و ساری بحث کنم تا حداقل جوانان مازندرانی مشکلات استان و موارد تفریحی و زیارتی و سیاحتی مازندران و ساری آشنا شوند . به هر حال بعد از مازندران و ساری در مورد پهنه کلا سخن به میان آمد و ما تا جایی که توانستیم در مورد تکیه پهنه کلا تلاش و کوشش کردیم ، در مورد تاریخچه و پارچه سبز رنگ سخن زیادی به میان آمده تا حدودی مردم مازندران و ساری تاریخچه پهنه کلا که برایشان خیلی گُنگ و نامفهوم بود یعنی از شجره نامه آن ، برای آنها مشخص شد یعنی حدود 70 - 80 درصد که خدا را شکر می کنم که تا حدودی مردم را از این سردر گمی نجات داده ایم . بعد از نوشتن و ویراستاری که حاج آقای غفاری ساروی انجام داده بودند کتاب را دوباره پاک نویس کردم . یعنی حاج آقای اسلامی که اشکالات فراوان گرفته بودند و حرف هایی زده بودند کتاب را دوباره با مطالب جدیدی نوشته و بعد از یک دور کامل با مطالب جدیدی که بود تحویل حاج آقای غفاری ساروی مسئول انتشارات شوق ساری دادم که ایشان با عنایت و کرامت کامل آن را ویراستاری کرده ، من آن را پاک نویس کرده و به تایپیست دادم بعد از نگاه کردن ورقه های تایپ ، غلط های آن را گرفتم و این زمانی بود که در تابستان یا خرداد ماه 82 بود که در مشیریه خ سازمان آب زندگی می کردم . بعد از یکی دو ماه در قم رحل اقامت گزیدم .
برای غلط گیری دوباره آن را به مرحوم عبدالحسین محمدیان رباطی که ساکن بهشهر روستای خلیل محله بود نشان دادم و ایشان با بزرگواری تمام مطالب را به دقت مطالعه و غلط گیری نمودند . در ضمن یاد آور می شوم طلبه مرحوم عبدالحسین محمدیان رباطی در تاریخ 17/ 10 / 83 بعد از زیارت عاشورایی که در منزل ما واقع در قم نیروگاه خ مالک اشتر بود ، به منزل خودشان رفته که ساعت 3- 4 صبح به علت آتش سوزی به تهران منتقل و در تاریخ 22/10 / 83 دار فانی را وداع گفته و در قبرستان خلیل محله ( رباط ) بهشهر به خاک سپرده شدند . روحش شاد و با مولایش امام حسین علیه السلام محشور گردند . بعد از غلط گیری به ایشان عرض کردم که نام کتاب مرا هم انتخاب کنند که ایشان بعد از چند اسم نام اعجاز عشق را انتخاب کرده و من هم خیلی خوشم آمد . بعد از مدتی برای چاپ که می خواست برود حاج آقای غفاری نام کتاب را به اعجاز ولایت تغییر داده و کتاب در تابستان 82 به چاپ رسید که انتشارات آن را نشر حبیب قم به عهده گرفته اند و در تیراژ 5000 نسخه به چاپ رسید البته با کیفیت بهتر و با مطالب جدید که فکر می کنم به لطف خدا و امام حسین علیه السلام یک کتاب جامعی شناخته شده باشد که تا حدودی کار ما مردم مازندران و ساری را حل کرده باشد که این جانب خدای سبحان را سپاسگزارم و از همه دوستانم که به این حقیر لطف فرمودند به خصوص از مرحوم محمدیان - رحمةالله علیه - حاج مجید ماشین چیان ، حاج آقای سید حسن موسوی پهنه کلایی ،حاج آقای غفاری ساروی، حاج آقای اسلامی تشکر و قدردانی می نمایم . در ضمن نوشتن این کتاب در شهرستان قم بوده که باز برای اصالت مازندرانی و ساروی مقدمه آن را به نام ساری زده ام البته با مقدمه جدید که آن را نوشته بودم .