سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانشی را که خداوند آن را برای امور دینی مردم سودمند قرار دادهاست پنهان کند، خداوند روز قیامت او را با لگامی از آتش لگام زند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 89 اردیبهشت 2 , ساعت 3:23 عصر

 

                                          بسم الله الرحمن الرحیم

مجموعه کربلا، کودکان و نوجوانان (2)

بعد از تمام شدن کتاب عموی خوبم نوبت به این کتاب رسید ، در مورد این کتاب چه سختی ها و بدبختی هایی که ندیده و نکشیده ام خدا می داند و بس . واقعا می گویند اهل بیت علیهم السلام مظلوم هستند حق است و فرزندان آن ها بیشتر از اهل بیت علیهم السلام مظلوم تر ، یکی از همین فرزندان که مظلوم واضع شده است رزمنده شش ماهه ای است که چون مردم به او ظلم می کنند همه را به بزرگواری خودش می بخشد و از گناه آن ها در می گذرد .

در مورد کتاب حضرت علی اصغر علیه السلام به چند زبان نوشته ام ، یکی از زبان خودش ، یکی از زبان مادرش رباب ، یکی از زبان پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام و در آخر به زبان خودش .

وقتی مطالب را از زبان خودش نوشتم حاج آقای غفاری به بنده فرمودند که اگر می توانی از زبان مادرش بنویس شاید بهتر باشد به ایشان عرض کردم به چشم . داستان را باید از زبان مادرش بنویسم از زبان مادرش رباب نوشتم . بعد از مدتی حاج آقا غفاری به حقیر فرمودند : اگر می توانی و ناراحت نمی شوی از زبان حال امام حسین علیه السلام بنویس ، باز هم به ایشان عرض کرد به چشم . این بار از زبان حال امام حسین علیه السلام نوشتم . بعد از مدتی باز حاج آقا غفاری فرمودند که از زبان حال خود حضرت علی اصغر بنویس . واقعاً کار خیلی سختی بود که یک داستان را از چند محور و از چند زبان حال نوشته شود هر طوری بود داستان را از زبان حال خود حضرت علی اصغر علیه السلام نوشتم . حاج آقا لطف کردند ویراستاری نمودند . بعد از آن نوبت به نام کتاب بود که باید چه نامی انتخاب می شد که در شان آقا علی اصغر علیه السلام بوده باشد . داستان را مرور کردیم یعنی داستان آخر از زبان حال خود آقا علی اصغر علیه السلام خیلی مشکل بوده، رفتم دنبال کتاب های تاریخی . باید از جایی شروع می کردم که نظر خوانندگان به آن جلب می شد ، گفتم از اول اینکه شخصیت رباب علیها السلام چگونه با امام حسین علیه السلام ازدواج کرده است چندین کتاب تاریخی قدیمی را مرور کردم ، و شناسنامه حضرت رباب را تا جایی که توانستم پیدا نمودم و داستان را از آن جا شروع کردم و عرض کردم که از اول پدر رباب مسیحی بوده تا آن جایی که حضرت علی علیه السلام برای خواستگاری رباب وارد میدان می شود و بقیه داستان در کتاب درج شده مراجعه بفرمایید . آخر داستان را طوری بازسازی نمودیم که مشخص شود حضرت علی اصغر علیه السلام چه کار کرده که سند مظلومیت پدر خودش را امضا نموده است . چند نام انتخاب نمودیم ، کودک شش ماهه ، کودک شیر خوار ، یاور شش ماهه ، رزمنده شیر خوار ، و رزمنده شش ماهه و ... که رزمنده شش ماهه از همه نام ها بهتر بود و این نام را روی جلد کتاب قرار دادیم یعنی رزمنده شش ماهه .

نقاشی ها و تصاویر کشیده شد با کمی دخل و تصرف آن را تحویل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران واقع در میدان بهارستان بردم ( البته ناگفته نماند که کتابخانه ملی فهرست نویسی اطلاعات فیبا واقع در میر داماد بالا شهر تهران بود و من با مترو به آن جا برده و در عرض سه الی چهار ساعت فیپای : رزمنده شش ماهه ، عموی خوبم و شمع و کپل را گرفتم ) . بعد از مدتی به بنده گفته اند که کتاب شما مشروط است گفتم یعنی چه : گفتند چند جا نواقصی دارد . خوشبختانه از سند تاریخی داستان اشکال وارد نکردند مگر در یک مورد که گفته اند نام علی اصغر علیه السلام ، عبدالله رضیع و ... بوده که آن ها را با دلایل و برهان قانع نموده ام . مشکل آن ها بیشتر روی نام کتاب بود رزمنده شش ماهه. که گفته اند باید این نام عوض شود اگر عوض نشود مجوز نمی دهیم . مشکل دیگر آن ها این بود که این کتاب نباید مجوز دائمی بگیرد . هدف آن ها فقط آزار و اذیت بود و بس . آخه قبل از این که با آن ها حرفم شود به من گفته اند که شما کتاب را چاپ کرده اید و حالا منتظر مجوزآن هستید و این یکی از آن تهمت های بسیار آن ها بود و این تاریخ یکشنبه 16/5/84 بود سریع با حاج آقای غفاری تماس گرفتم از تهران به ساری ، موضوع را به حاج آقا عرض کردم و حاج آقا با من صحبت کرد که آن ها چه به او گفته اند . من به حاج آقا عرض کردم که اگر می شود شما که فردا 84/5/17 برای شهریه به قم بروی بیا تهران و با آن ها صحبت کنیم من هم با اداره فرهنگ و ارشاد صحبت کردم و آن ها گفته اند که فردا ساعت 10 به بعد مسئول آن می آید و با او صحبت کنید .

لیست کل یادداشت های این وبلاگ