سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تو دو صفت است که خداوند آنها را دوست دارد: بردباری و تأنّی [رسول خدا صلی الله علیه و آله ـ به مردی فرمود ـ]
 
یادداشت ثابت - پنج شنبه 90 اسفند 19 , ساعت 6:36 عصر

                         به نام خدای ستارالعیوب

سلام به تمامی دوستان عزیزم

می خواهم ماجرایی  را برای شما تعریف کنم:

 1390/12/19 حاج آقای حمیدوند (صاحبخانه 84-86 در قم ) بهم زنگ زد و گفت : آقای خوش! می تونی فردا بیایی خونه مون.گفتم: إن شاءالله خیره!

گفت :آره می خواهم پسرم آقا مجتبی را جمعه عقد کنیم ،تو بیا صیغه عقد موقتش رو بخون.

گفتم به روی چشم میام.

ساعت چهار بعدازظهر روز جمعه شد زنگ زد و گفت: آقای خوش فراموش نکنی! خونه مون منتظرند و من هم از اینکه مجلس عقد خونه پسر هست خیلی تعجب کردم.

خلاصه ، جلوی دَرِ خونه دیدم حاج خانم ایستاده و منتظر من که برم خطبه عقد رو شروع کنم . وارد اتاق که شدم دیدم خانم ها با چادر مشکی و نقاب گرفته روی مبل و زمین نشسته و یک سفره خیلی بزرگ هم پهن که البته داخل سفره وسایل و اضافاتی بود و اضافه سفره هم روش گذاشتند.

تعجب کردم که چرا مجلس اینجوریه ! بدون سر و صدا ! این سفره دیگه چیه! که ناگهان حاج خانم اومد و بهش گفتم حاج خانم! آقای حمیدوند کجاست؟

فرمودند: بیرون هستند. گفتم : پدر داماد باید باشه!! 

حاج خانم دوباره گفت: آقای خوش! ما سفره حضرت عباس داریم شما هم باید برای ما روضه بخونید. إن شاءالله مجلس عقد هفته دیگه هست. من تا این

 جمله رو شنیدم به پیشانی ام زدم و گفتم : ای وای! حاج خانم! آقای حمیدوند گفت :مجلس عقده و من هم اومدم نه مجلس روضه!!

اومدم از اتاق بیرون .زنگ زدم به دوستم آقا سیدجابر سجادی و ازش شماره رفیق طلبه ام آقای فرهاد صمدائی را گرفتم و بهش گفتم فرهاد می تونی مجلس روضه بخونی. گفت: آره اما کی بخونم؟

گفتم :الآن. گفت :الآن نه، زودتر می گفتی و من مونده بودم که چکار کنم که گفتم راهی نیست باید خودم بخونم .

خدا پدر دامادم رو بیامرزه که برادرش حاج حسین در گوشی همراهم نرم افزار سوگنامه محرم رو ریخت و من گفتم زیارت عاشورا بیاورید،آوردند و من با دعای امام زمان علیه السلام ،زیارت رو شروع و در بین آن هم روضه و سپس کمی هم سینه زنی خواندم و مجلس رو تمام کردم(ناگفته نمونه که من در بین دعا خوندن یاد ماجرا می افتادم ،یواشکی خنده ام می گرفت، ولی جلوی خنده رو می گرفتم که من آومدم خطبه عقد بخونم ، ولی روضه حضرت عباس علیه السلام می خونم.

آمدم بیرون و برای آقای حمیدوند زنگ زدم و ماجرا را براش تعریف کردم که مرد حسابی مجلس عقد کجا و مجلس روضه کجا!!!

بنده خدا کلی خندید و من هم کلی خندیدم . ولی خدا رو شکر که عنایت حضرت عباس علیه السلام مجلس رو خوب به اتمام رسوند.

داستان امروز ما هم این چنین بود و ماجرا را برای دوستم آقا صادق طالبی مازندرانی که اهل قلم هم هست، تعریف کردم فرمودند:در وبلاگتان این مطلب را بنویسید آمدیم خطبه عقد بخونیم ، روضه حضرت عباس علیه السلام خوندیم

                                                                   التماس دعا 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ