سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند ، و آن که راز سختى خویش بر هر کس گشود ، خویشتن را خوار نمود . و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت . [نهج البلاغه]
 
شنبه 89 بهمن 30 , ساعت 3:2 عصر

                                         به نام خدای صبور و مهربان

خدا: بنده من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا! خسته ام! نمی توانم.

خدا: بنده من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

خدا: بنده من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

بنده: خدایا! سه رکعت زیاد است.

خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله...

بنده: خدایا! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده من همان جال که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...

بنده: خدایا! هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از پتو در بیاورم!

خدا: بنده من در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب می کنیم.

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.

خدا: ملائکه من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است، چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است ، امشب با من حرف نزده.

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ، اما باز خوابید.

خدا: ملائکه من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

ملائکه : پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند، هنگام طلوع آفتاب است، ای بنده من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود، خورشید از مشرق سر بر آورد.

ملائکه: خداوندا! نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کرد...

بنده من، تو ، به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ