سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند : اى امیر مؤمنان چه مى‏شد اگر موى خود را رنگین مى‏کردى ؟ ] رنگ کردن مو آرایش است و ما در سوک به سر مى‏بریم [ و از سوک رحلت رسول خدا ( ص ) را قصد دارد . ] [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 89 مهر 7 , ساعت 2:7 عصر

 
جاعلان حدیث نخست به جعل روایاتى در مذمت حضرت على علیه السلام پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام على علیه السلام هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشت احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام على علیه السلام بدان ها ممتاز بود عادى جلوه کند و درنهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله تلقى شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خلیفه اى چونان دیگران معرفى شود که حتى به سیاست هاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب باشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام على علیه السلام را بر منابر و در خطبه ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدر حضرت على علیهماالسلام در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میان شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایى نوشته اند. (15)
باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به مکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت على علیهماالسلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمى گرفت. (16) علاوه براین در عرصه اجتماعى بسیارى از صلح اجبارى امام حسن علیه السلام (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه حذف کرد. هرچند امام بازیرکى موادى را در صلحنامه گنجانده بود که فقط از آن طریق مى شد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد.
موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین جانشین از سوى معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپا گذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى که حجربن عدى نوره الله قبره الشریف یکى از شیعیان امام على صلوات الله و سلامه علیه توسط ماموران معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت با سیاست هاى معاویه به وجود آمد که از آن میان مى توان پاسخ تند امام حسین صلوات الله و سلامه علیه به نامه معاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى، نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست براى یزید بیعت بگیرد. (20) با وجود شخصیت هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب کرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مى رسید اندیشه امامت شیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین علیه السلام در شرایطى متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزى هاى مسلمانان در خارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوى دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمى پذیرفتند.
کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکت درهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مى دانست یکبار با شنیدن فرماندهى یزید، از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین علیه السلام با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظر مى رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هر وسیله اى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت خود سودى بردند امام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلام مى توانست رویاروى مشروعیت خود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان که هدف امامت علیه السلام بود. (24)
ایشان مى توانست نسب خویش به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله را به مردم یادآور سازد و بدان استناد جوید چنان که در هنگام درخواست بیعت یزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون اویى بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام از بین بردن باقى مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلى الله علیه وآله را که آن همه حدیث از رسول خدا صلى الله علیه وآله در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند. (26)
امام نه ى بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کرد که چگونه به تنها چیزى که نمى اندیشند دین الهى است. و حاضرند احکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت، زیر پا بگذارند.
شرح رفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام کردند این مهم را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29)
تاثیر قیام امام حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زود هنگام یزید در سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد و در خطبه اى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خود استعفا کرد. (30)
اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم و ستم بنى امیه مى شد و شورش ها دوباره به راه افتادند. شورش هاى توابین در سال 66 و65 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31)، مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش (32) و نیز شورش هاى دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله (33) را به نفع بنى هاشم تغییر داد.
در واپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربن عبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام على علیه السلام بر منابر و در خطبه ها حذف شود و فدک دوباره به بنى هاشم و علویان بازگردانده شود. (34)
اما به نظر مى رسید نهالى که امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرا مى رسید.
اینک به اختصار وضعیت بنى هاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پى مى گیریم:
نخستین جرقه هاى اختلاف در میان بنى هاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد به امامت محمد حنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجاد علیه السلام بزرگتر بود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم (35) بود مختار در شورش خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است.
محمد (36) حنفیه در سال 81 هجرى درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند که تا سال 99 هجرى زنده بود و در این سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنى عباس ابوهاشم که فرزندى نداشت امامت را به محمد بن على بن عبدالله بن عباس واگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقل شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى امام و رهبر پرهیز مى کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه تیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام ازوضعیت شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنى عباس مردم را فریفته بود چنان که بعضى از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پى برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعدام شد. (41)
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت حضرت را نشان مى دهد، (42) پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه اى که مزار پسر یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى توان به سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال 126 هجرى در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان، مهم ارزیابى شده است. (43)
روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد وبنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخى با یک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى از سوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجراى قیام محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق علیه السلام که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت فضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه که جامعه اسلامى از آن رنج مى برد زیر ساخت فکرى بود و الا ایشان به هیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه تاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند. مى توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دلهاى بسیارى از مسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل بیت پیامبر صلى الله علیه وآله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که از شعار «الرضا من آل محمد صلىالله علی وآله» استفاده و سپس آل محمد واقعى را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند.
این همه دگرگونى وتلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى توانست باشد؟
دراین فضاى تیره که مذاهب اهل سنت در حال شکل گیرى بودند چه چیزى مى توانست شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین صلوات الله علیه دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مى پرسیدند که اگر نه امویان و نه عباسیان، شما چه مى گویید؟ و چه تفسیرى از اسلام دارید؟ و به عبارت روشن تر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه هاى حضرت امام جفعر صادق علیه السلام بوده است.
اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعمل هاى فردى واجتماعى (فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق علیه السلام در آن ها به طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ